`
مقیاس‌پذیری دیفای: چرا هنوز یک چالش است؟ Syndicate تبیین می‌کند

مقیاس‌پذیری دیفای: چرا هنوز یک چالش است؟ Syndicate تبیین می‌کند

ویلیام پپر از Syndicate چالش‌های مقیاس‌پذیری و تمرکزگرایی در دیفای را بررسی می‌کند. او راه‌حل‌های فنی، نقش جامعه و سرمایه نهادی را برای آینده دیفای تحلیل می‌کند.

عصر طلایی دیفای و چالش تمرکزگرایی مجدد

اکوسیستم مالی غیرمتمرکز (DeFi) طی سال‌های اخیر دستخوش تحولات چشمگیری شده است. در حالی که سال‌های ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۴ را می‌توان «عصر طلایی دیفای تمرکززدایی‌شده» نامید، ظهور پلتفرم‌های جدید و چالش‌های فنی، سوالاتی جدی را درباره آینده تمرکززدایی این حوزه مطرح کرده است. ویل پپر، هم‌بنیان‌گذار Syndicate، در گفتگو با Crypto.News به بررسی این تنش همیشگی میان تمرکززدایی و کارایی پرداخت و تاکید کرد که یافتن راه‌حلی برای هر دو، یکی از پیچیده‌ترین مسائل دنیای کریپتو است. با ورود سرمایه‌های بیشتر به بلاکچین، دیگر فقط کمیت سرمایه مطرح نیست، بلکه کیفیت و چگونگی جریان یافتن آن و اینکه آیا ساختارهای متمرکزی را که دیفای قصد فرار از آن‌ها را داشت، تقویت می‌کند یا خیر، از اهمیت بالایی برخوردار است.

دوران اوج تمرکززدایی و ظهور چالش‌ها

پیش از سال ۲۰۲۰، صرافی‌های متمرکز (CEX) بر فضای کریپتو تسلط داشتند و دیفای به شکل امروزی آن کمتر وجود داشت. اما در دوران طلایی که از ۲۰۲۲ آغاز شد، پلتفرم‌هایی مانند Uniswap V3 با افزایش چشمگیر کارایی سرمایه، Curve با ارائه نقدینگی قدرتمند برای تبادل استیبل‌کوین‌ها، و Velodrome و Aerodrome با مکانیسم‌های تشویق مستقیم نقدینگی، صرافی‌های غیرمتمرکز (DEX) را به رقبای جدی برای خدمات متمرکز تبدیل کردند. این دوران نشان‌دهنده پتانسیل بالای تکنولوژی بلاکچین برای ایجاد بازارهای مالی شفاف و بدون واسطه بود.

با این حال، شرایط به سرعت تغییر کرده است. پلتفرم‌هایی مانند Hyperliquid و سایر «هایپرصرافی‌ها» به طور موثری بخش‌هایی از اکوسیستم را دوباره متمرکز کرده‌اند. بسیاری از این پلتفرم‌ها منبع‌بسته (closed-source) هستند، بخشی از عملیات خود را خارج از زنجیره (off-chain) انجام می‌دهند و از طریق JSON-RPC با کیف پول‌های اتریوم (ETH) تعامل می‌کنند. اگرچه سازگاری کیف پول و مجموعه‌های اعتبارسنجی ممکن است غیرمتمرکز به نظر برسند، اما واقعیت پیچیده‌تر است. اگر یک نهاد واحد کنترل کدهای پایه را در دست داشته باشد، می‌تواند به طور یک‌جانبه به‌روزرسانی‌هایی را اعمال کند و تمرکززدایی را تضعیف نماید. چالش اصلی امروز، ساخت سیستم‌هایی است که بتوانند عملکرد صرافی‌های متمرکز را با حفظ تمرکززدایی ارائه دهند؛ هدفی که به گفته کارشناسان، هنوز به طور کامل محقق نشده است.

رقابت عملکردی: مقیاس‌پذیری عمودی و افقی

برای دستیابی همزمان به عملکرد بالا و تمرکززدایی در دیفای، مقیاس‌پذیری عمودی (vertical scaling) و افقی (horizontal scaling) هر دو ضروری هستند. مقیاس‌پذیری عمودی، مانند آنچه در سولانا (SOL) دیده می‌شود که از دفتر سفارشات درون‌زنجیره‌ای (on-chain order books) پشتیبانی می‌کند، می‌تواند توان عملیاتی خوبی ارائه دهد. اتریوم نیز با ابتکاراتی مانند MegaETH در حال پیشرفت است. با این حال، هنوز شکاف عملکردی عظیمی بین دفتر سفارشات متمرکز و غیرمتمرکز وجود دارد؛ پلتفرم‌های متمرکز به تأخیر لغو سفارش زیر میلی‌ثانیه دست می‌یابند، در حالی که در کریپتو، ۲۰۰ میلی‌ثانیه نیز سریع محسوب می‌شود.

مقیاس‌پذیری افقی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. اولاً، به کاهش خطرات از کار افتادن سیستم (downtime) کمک می‌کند. برای مثال، سولانا در گذشته لحظاتی را تجربه کرده که کاربران عادی قادر به ارسال تراکنش نبوده‌اند. ثانیاً، مقیاس‌پذیری افقی امکان قوانین اعتبارسنجی انعطاف‌پذیرتری را فراهم می‌کند. با مقیاس‌پذیری بر اساس هر برنامه کاربردی، به جای اجرای همه چیز روی یک زنجیره واحد، می‌توان عملکرد را بر اساس نیازهای خاص تنظیم کرد. این تنظیمات دقیق، مانند لغو تراکنش‌های اولویت‌دار یا قرار دادن اعتبارسنج‌ها در مراکز داده خاص برای هم‌مکانی، در زنجیره‌های عمومی امکان‌پذیر نیست. انتظار می‌رود پلتفرم‌های بیشتری شبیه به Hyperliquid، که برای موارد استفاده خاص تنظیم شده‌اند، ظهور کنند، زیرا حتی زنجیره‌های عمومی سریع مانند سولانا نیز قادر به مطابقت با آن سطح از عملکرد نیستند.

بازتعریف تمرکززدایی و مالکیت جامعه

تمرکززدایی را می‌توان سیستمی تعریف کرد که هیچ نهاد واحدی نمی‌تواند به طور یک‌جانبه قوانین شبکه را تغییر دهد. این اصل برای امنیت و جلوگیری از دستکاری وجوه یا تضعیف اعتماد بسیار اساسی است. به عنوان مثال Hyperliquid، با وجود مجموعه اعتبارسنج‌های نسبتاً غیرمتمرکز، چون منبع‌بسته است، یک نهاد واحد می‌تواند به‌روزرسانی‌ها را بدون اطلاع اعتبارسنج‌ها اعمال کند که این موضوع تمرکززدایی واقعی را نقض می‌کند. در مقابل، مالکیت جامعه به این معنی است که جامعه ذینفعان اقتصادی در شبکه دارد. این می‌تواند از طریق تقسیم مستقیم کارمزدها یا مکانیسم‌هایی مانند "خرید و سوزاندن" (buy-and-burn) توکن باشد که در آن درآمد برای کاهش عرضه توکن استفاده می‌شود. ترکیب تمرکززدایی واقعی و مالکیت جامعه، یک مدل قدرتمند را ایجاد می‌کند که در آن سهامداران بر ارزش تولید شده توسط شبکه، ادعای تضمین شده و تغییرناپذیری دارند.

همچنین، ورود سرمایه‌های نهادی به حوزه کریپتو نیز ابعاد جدیدی به چالش تمرکززدایی می‌بخشد. در حالی که صندوق‌های قابل معامله در بورس (ETF) و سایر محصولات متمرکز دسترسی را افزایش می‌دهند، اغلب باعث می‌شوند سرمایه نهادی "خارج از زنجیره" باقی بماند و تنها به بخش کوچکی از دارایی‌های برتر مانند بیت‌کوین (BTC) و اتریوم محدود شود. این امر به شکاف در بازار منجر شده است؛ جایی که تنها چند دارایی برتر رشد می‌کنند و بخش وسیع‌تر اکوسیستم با کمبود نقدینگی مواجه می‌شود. اما زمانی که سرمایه‌های نهادی برای فعالیت‌های سنتی مانند پرداخت‌های استیبل‌کوین یا توکنیزه کردن دارایی‌های دنیای واقعی (RWA) وارد زنجیره می‌شوند، مشارکت واقعی، نقدینگی عمیق‌تر و رشد پایدار برای کل اکوسیستم کریپتو را به همراه دارند. این نوع تعامل مستقیم با بلاکچین و پروتکل‌های دیفای است که می‌تواند آینده تمرکززدایی را تضمین کند و از تبدیل شدن کریپتو به نسخه‌ای دیگر از سیستم مالی سنتی جلوگیری نماید.

موانع فنی مقیاس‌پذیری و عملکرد در دیفای

اکوسیستم دیفای (DeFi) دوره‌ای طلایی از عدم تمرکز را تجربه کرده است، اما چالش‌های فنی اکنون آن را به سمت تمرکزگرایی سوق می‌دهند. ویل پپر، هم‌بنیان‌گذار Syndicate، تاکید می‌کند که با ورود حجم عظیمی از سرمایه به فضای کریپتو، سوال اصلی دیگر تنها مقدار سرمایه نیست، بلکه این است که این سرمایه به کجا می‌رود و آیا ساختارهای متمرکزی را که دیفای قصد فرار از آن‌ها را داشت، تقویت می‌کند یا خیر. پپر تنش میان عدم تمرکز و کارایی را یکی از پیچیده‌ترین مسائل حال حاضر کریپتو می‌داند. در حالی که سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ را می‌توان دوران ظهور اولیه دیفای با پروژه‌هایی مانند EtherDelta و MakerDAO دانست، دوره بین ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۴، عصر طلایی دیفای غیرمتمرکز واقعی بود؛ جایی که صرافی‌هایی مانند Uniswap V3 کارایی سرمایه را افزایش دادند و Curve نقدینگی قوی برای مبادله استیبل‌کوین‌ها فراهم آورد. با این حال، اخیراً شاهد تغییر روند به سمت پلتفرم‌هایی مانند Hyperliquid و "هایپرصرافی‌ها" هستیم که بخش‌هایی از اکوسیستم را مجدداً متمرکز کرده‌اند. بسیاری از این پلتفرم‌ها منبع‌بسته هستند، تا حدی خارج از زنجیره (off-chain) عمل می‌کنند و از طریق JSON-RPC با کیف پول‌های اتریوم (Ethereum) تعامل دارند. این رویکرد، در حالی که ممکن است سازگاری کیف پول و مجموعه‌های اعتبارسنجی را غیرمتمرکز نشان دهد، در واقعیت پیچیده‌تر است؛ زیرا کنترل یک‌طرفه بر کد پایه می‌تواند عدم تمرکز واقعی را تضعیف کند. چالش اصلی اکنون، ساخت سیستم‌هایی است که بتوانند عملکرد صرافی‌های متمرکز را با حفظ عدم تمرکز ارائه دهند.

شکاف عملکردی و تأثیر آن بر سودآوری

یکی از بزرگترین موانع فنی در دیفای، شکاف عظیم عملکردی بین دفتر سفارش‌های متمرکز و غیرمتمرکز است. پلتفرم‌های متمرکز می‌توانند زمان تاخیر (latency) لغو سفارش را در حد زیر میلی‌ثانیه فراهم کنند. در مقابل، در دنیای کریپپتو، ۲۰۰ میلی‌ثانیه نیز سریع در نظر گرفته می‌شود و این هم در بهترین حالت است. این تفاوت در زمان تاخیر مستقیماً بر سودآوری تأثیر می‌گذارد. اگر یک کاربر بتواند سفارشی را در ۲ میلی‌ثانیه لغو کند و دیگری در ۲۰۰ میلی‌ثانیه، طبیعتاً نفر سریع‌تر در سودآوری و استفاده از پلتفرم برنده خواهد شد. این مسئله به این معنی است که پلتفرم‌های غیرمتمرکز برای رقابت با صرافی‌های متمرکز نیاز به بهبود چشمگیری در سرعت پردازش تراکنش‌ها و کاهش تأخیر دارند. مقیاس‌پذیری عمودی (Vertical Scaling) می‌تواند راهگشا باشد؛ برای مثال، سولانا (Solana) با پشتیبانی از دفتر سفارش‌های درون‌زنجیره‌ای (on-chain order books) و ارائه توان عملیاتی بالا، پیشرفت‌هایی داشته است. اتریوم نیز با ابتکاراتی مانند MegaETH و تلاش تیم‌هایی مانند Rise در حال پیشرفت است. اما برای دستیابی به عملکردی در حد پلتفرم‌های مالی سنتی و متمرکز، همچنان راه درازی در پیش است.

مقیاس‌پذیری افقی و انعطاف‌پذیری قوانین اعتبارسنجی

مقیاس‌پذیری افقی (Horizontal Scaling) نیز برای غلبه بر چالش‌های عملکرد و عدم تمرکز حیاتی است. این رویکرد دو مزیت کلیدی دارد: اولاً، به کاهش خطرات زمان از کار افتادگی (downtime) کمک می‌کند. برای مثال، سولانا لحظاتی را تجربه کرده که کاربران عادی قادر به ارسال تراکنش نبوده‌اند یا مجبور به تکیه بر اعتبارسنج‌های خاص شده‌اند. زمان از کار افتادگی مستقیماً بر سودآوری معاملات تأثیر می‌گذارد، و ما پیامدهای آن را در جریان انحلال‌های اخیر مشاهده کرده‌ایم که صرافی‌ها نتوانستند سفارش‌ها را به‌اندازه کافی سریع پردازش کنند. ثانیاً، مقیاس‌پذیری افقی امکان قوانین اعتبارسنجی انعطاف‌پذیرتری را فراهم می‌آورد. به جای اینکه همه چیز روی یک بلاکچین واحد اجرا شود، مقیاس‌پذیری بر اساس هر برنامه (per application) این امکان را می‌دهد که عملکرد را متناسب با نیازهای خاص تنظیم کرد. به عنوان مثال، برخی از مشتریان خواستار اجرای لغوهای اولویت‌دار، قرار دادن ترتیب‌دهنده‌ها (sequencers) و اعتبارسنج‌ها در مراکز داده خاص برای فعال کردن هم‌مکانی (co-location)، یا جداسازی ترتیب‌دهی سریع از اعتبارسنجی کندتر بوده‌اند. این نوع تنظیم دقیق روی یک زنجیره عمومی امکان‌پذیر نیست. انتظار می‌رود پلتفرم‌های بیشتری مانند Hyperliquid ظهور کنند که برای موارد استفاده خاص به شدت بهینه‌سازی شده‌اند، زیرا بلاکچین‌های عمومی، حتی آن‌هایی که به سرعت سولانا هستند، نمی‌توانند به این سطح از عملکرد دست یابند.

چالش حفظ عدم تمرکز در پس پرده عملکرد

همانطور که ویل پپر اشاره می‌کند، عدم تمرکز به معنای سیستمی است که هیچ طرف واحدی نتواند به صورت یک‌جانبه قوانین شبکه را تغییر دهد. این اصل برای امنیت و اعتماد بنیادین است. اگر یک نهاد بتواند بدون رضایت جامعه، تغییری را اعمال کند، این پتانسیل وجود دارد که وجوه را دستکاری کرده یا اعتماد را از بین ببرد. برای درک بهتر این موضوع، می‌توان به نمونه Hyperliquid بازگشت؛ حتی با وجود اینکه مجموعه اعتبارسنج‌های آن نسبتاً غیرمتمرکز به نظر می‌رسد، پروژه منبع‌بسته است. این بدان معناست که یک نهاد واحد می‌تواند به‌روزرسانی‌هایی را اعمال کند و اعتبارسنج‌ها حتی از کدی که در حال اجرای آن هستند، بی‌خبر باشند. این وضعیت یک مشکل جدی محسوب می‌شود و به طور کلی امنیت و اصول وب۳ را زیر سوال می‌برد. هدف اصلی دیفای، فرار از ساختارهای متمرکز سنتی بود و اکنون چالش اساسی این است که چگونه می‌توانیم به عملکرد و مقیاس‌پذیری مورد نیاز دست یابیم، بدون اینکه اصول اساسی عدم تمرکز و امنیت زیر پا گذاشته شود. این توازن ظریف، کماکان یکی از مهم‌ترین معماهای فنی پیش روی صنعت بلاکچین است و نیازمند نوآوری‌های عمیق در معماری و طراحی پروتکل‌ها خواهد بود.

تعریف واقعی تمرکززدایی و مالکیت جامعه

در فضای پرتحول دیفای (DeFi) و بلاکچین، مفاهیم تمرکززدایی و مالکیت جامعه اغلب به عنوان ستون‌های اصلی و آرمان‌های بنیادین مطرح می‌شوند. با این حال، تعریف دقیق و کاربرد عملی این اصول در مواجهه با چالش‌های فنی و اقتصادی، پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. همانطور که ویل پپر، هم‌بنیان‌گذار Syndicate، اشاره می‌کند، این آرمان‌ها در دوره‌های مختلف دستخوش تغییر شده‌اند و درک صحیح آن‌ها برای آینده اکوسیستم کریپتو حیاتی است.

تمرکززدایی چیست؟ امنیت در گرو عدم‌تغییر یک‌جانبه

ویل پپر تمرکززدایی را به این صورت تعریف می‌کند: «سیستمی که در آن هیچ نهاد واحدی نمی‌تواند به طور یک‌جانبه قوانین شبکه را تغییر دهد.» این تعریف بنیادین، هسته اصلی امنیت در یک شبکه غیرمتمرکز را تشکیل می‌دهد. در واقع، اگر یک نهاد خاص قادر باشد بدون رضایت جمعی تغییراتی را اعمال کند، این پتانسیل وجود دارد که وجوه دستکاری شود، اعتماد کاربران از بین برود یا ساختار شبکه تضعیف گردد. این عدم توانایی در ایجاد تغییرات یک‌جانبه، تضمینی اساسی برای پایداری و امنیت پروتکل‌های بلاکچین است.

پپر برای توضیح این مفهوم، پلتفرم Hyperliquid را مثال می‌زند. او می‌گوید با وجود اینکه ممکن است مجموعه ولیدیتورهای این پروژه نسبتاً غیرمتمرکز به نظر برسد، اما واقعیت پیچیده‌تر است. از آنجایی که این پروژه متن‌بسته (closed-source) است، یک نهاد واحد کنترل کدهای اصلی را در اختیار دارد و می‌تواند به‌طور یک‌جانبه به‌روزرسانی‌هایی را اعمال کند. در چنین سناریویی، حتی ولیدیتورها نیز از کدهای در حال اجرا بی‌خبرند که این خود یک مشکل اساسی در مسیر تمرکززدایی واقعی محسوب می‌شود. چالش اصلی در حال حاضر، ساخت سیستم‌هایی است که بتوانند عملکرد صرافی‌های متمرکز را با حفظ تمرکززدایی ارائه دهند؛ هدفی که دستیابی به آن هنوز با دشواری‌هایی همراه است.

مفهوم مالکیت جامعه و همسویی اقتصادی

در کنار تمرکززدایی، مفهوم «مالکیت جامعه» (Community Ownership) نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. پپر مالکیت جامعه را به معنای «داشتن سهم اقتصادی جامعه در شبکه» تعریف می‌کند. این سهم اقتصادی می‌تواند به اشکال مختلفی بروز پیدا کند، از جمله تقسیم مستقیم کارمزدها یا مکانیزم‌های «خرید و سوزاندن» (buy-and-burn) توکن، که در آن درآمد شبکه برای کاهش عرضه توکن مورد استفاده قرار می‌گیرد. نکته کلیدی این است که جامعه باید به‌طور مستقیم از رشد و موفقیت شبکه نفع ببرد. زمانی که این دو مفهوم، یعنی تمرکززدایی و مالکیت جامعه، با یکدیگر ترکیب می‌شوند، یک مدل قدرتمند شکل می‌گیرد.

اگر یک شبکه واقعاً غیرمتمرکز باشد، دیگر نیازی به اعتماد به این نیست که تقسیم کارمزد یا اقتصاد توکنی به دلخواه و ناگهانی تغییر کند. در اکوسیستم دیفای، نمونه‌هایی مشاهده شده که کاربران انتظار سهمی از درآمد را داشته‌اند، اما این سهم به ارائه‌دهندگان فرانت‌اند یا واسطه‌های دیگر رسیده است، که این امر به اعتماد کاربران لطمه می‌زند. سیستمی با تمرکززدایی واقعی و همسویی اقتصادی، به سهامداران تضمین و حق غیرقابل تغییری بر ارزشی که شبکه تولید می‌کند، می‌دهد. این امر به ویژه در برابر حملات فیشینگ و تلاش برای دستکاری دارایی‌ها، یک لایه حفاظتی اضافه ایجاد می‌کند.

طراحی توکن: پلی میان کاربران، توسعه‌دهندگان و جامعه

در ساده‌ترین سطح، جامعه از دارندگان توکن تشکیل شده است. اما در حالت ایده‌آل، طراحی توکن باید به گونه‌ای باشد که کاربران و توسعه‌دهندگان را نیز به دارندگان توکن تبدیل کند. هنگامی که این اتفاق می‌افتد، افرادی که از شبکه استفاده می‌کنند و روی آن می‌سازند، نیز در موفقیت آن ذی‌نفع خواهند بود. اتریوم یک مثال خوب از این همسویی است؛ کاربران برای پرداخت کارمزد تراکنش‌ها (گس)، نیاز به ETH دارند و توسعه‌دهندگان نیز احتمالاً برای استقرار قراردادهای هوشمند یا هزینه‌های زیرساختی، ETH در خزانه خود نگهداری می‌کنند. بسیاری از ضرب کردن NFT و فروش توکن‌ها نیز با ETH قیمت‌گذاری می‌شوند. این امر به‌طور طبیعی همسویی ایجاد می‌کند؛ صرفاً با مشارکت در شبکه، شما در حال جمع‌آوری و نگهداری دارایی هستید.

با این حال، با گذشت زمان، شاهد حرکت به سمت طراحی‌های کاربرپسندتری بوده‌ایم که استفاده از شبکه را از داشتن توکن جدا می‌کند. برای مثال، برخی از برنامه‌ها کارمزدها را با USDC دریافت می‌کنند و آن را در پس‌زمینه به توکن پروتکل تبدیل می‌کنند. این رویکرد برای تجربه کاربری عالی است، اما می‌تواند ارتباط بین استفاده و مالکیت را تضعیف کند. مالکیت جامعه زمانی بهترین عملکرد را دارد که شرکت‌کنندگان فعال به‌طور اقتصادی به موفقیت شبکه گره خورده باشند. اگر کاربران و توسعه‌دهندگان سهمی نداشته باشند، پایگاه دارندگان توکن بیشتر شبیه به سهامداران منفعل خواهد شد که اغلب از آنچه در اکوسیستم می‌گذرد، بی‌خبرند. برای جلوگیری از بازتولید سیستم مالی سنتی در وب۳، طراحی توکن باید ارزش را با کاربرد واقعی همسو کند؛ زمانی که کاربرد شبکه تقاضای توکن را هدایت می‌کند، قیمت تابعی از پذیرش واقعی خواهد بود.

تاثیر سرمایه‌گذاران نهادی بر اکوسیستم کریپتو

ورود سرمایه‌های نهادی به حوزه کریپتو و بلاکچین در سال‌های اخیر به یکی از موضوعات داغ تبدیل شده است. این جریان سرمایه، اکوسیستم را در ابعاد مختلف تحت تأثیر قرار داده و پرسش‌های مهمی را درباره ماهیت DeFi و آینده آن مطرح می‌کند. به گفته ویل پپر، هم‌بنیانگذار Syndicate، نوع مشارکت نهادها در این فضا اهمیت زیادی دارد و می‌تواند مسیر تکامل آن را تعیین کند. او دو دسته اصلی از مشارکت نهادی را از هم تفکیک می‌کند که هر کدام پیامدهای متفاوتی برای بازار و کاربران دارند.

سرمایه‌گذاری نهادی در فعالیت‌های بومی کریپتو: شکاف در بازار

یک دسته از سرمایه‌های نهادی، به فعالیت‌های بومی کریپتو وارد می‌شوند. این شامل صندوق‌های قابل معامله در بورس (ETFs) که دارایی‌های بیت کوین (BTC) یا اتریوم (ETH) را نگهداری می‌کنند، صندوق‌های پوشش ریسک که در این دارایی‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند یا نهادهایی که در استراتژی‌های ییلد فارمینگ (Yield Farming) شرکت می‌کنند، می‌شود. به اعتقاد پپر، این نوع از مشارکت نهادی تاثیر عمده‌ای بر بازار داشته و منجر به ایجاد یک شکاف آشکار شده است.

او مشاهده می‌کند که افرادی که بر دارایی‌های اصلی مانند بیت کوین و اتریوم تمرکز دارند، بازار را سالم می‌دانند؛ در حالی که فعالان در توکن‌های کوچک‌تر غالباً از بدترین بازار تاریخ خود سخن می‌گویند. بررسی نمودارها این حقیقت را آشکار می‌کند: تنها پنج دارایی برتر غیر استیبل کوین عملکرد خوبی دارند، در حالی که سایر دارایی‌ها به طور قابل توجهی در حال تقلا هستند. دلیل اصلی این پدیده آن است که سرمایه نهادی عمدتاً به بخش بسیار محدودی از ارزهای دیجیتال – به خصوص BTC و ETH و شاید چند مورد دیگر – سرازیر می‌شود. این سرمایه‌گذاران به سراغ توکن‌های رتبه ۱۰۰ یا ۵۰۰ نمی‌روند. از آنجایی که آن‌ها اغلب از طریق ETFها یا محصولات امانی به بازار دسترسی پیدا می‌کنند، این سرمایه هرگز به طور مستقیم وارد نقدینگی درون زنجیره‌ای (on-chain liquidity) نمی‌شود و به سایر بخش‌های اکوسیستم سرازیر نمی‌گردد. در نتیجه، شاهد دوگانگی در بازار هستیم: توکن‌های با سرمایه بزرگ از جریان ورودی سرمایه بهره می‌برند، در حالی که اقتصاد گسترده‌تر کریپتو از کمبود نقدینگی و علاقه رنج می‌برد. این الگو نشان می‌دهد که صرف ورود سرمایه به توکن های اصلی، لزوماً به نفع کل اکوسیستم نیست.

کاربرد کریپتو توسط نهادها برای فعالیت‌های مالی سنتی: کاتالیزور رشد پایدار

در مقابل، پپر به دسته دومی از مشارکت نهادی اشاره می‌کند که او را بسیار هیجان‌زده کرده است: نهادهایی که از کریپتو برای فعالیت‌های مالی سنتی استفاده می‌کنند. این شامل پرداخت‌های استیبل کوین و توکنیزاسیون دارایی‌های دنیای واقعی (RWA) می‌شود. به گفته وی، این رویکرد دری را به روی پذیرش معنی‌دار و افزایش کارایی می‌گشاید. او به تجربه Syndicate اشاره می‌کند که در مراحل اولیه خود در سال ۲۰۲۱، تمام عملیاتش را به مدت شش ماه کاملاً با استیبل کوین‌ها انجام می‌دادند؛ پرداخت به پیمانکاران، فروشندگان و بیشتر عملیات روی زنجیره صورت می‌گرفت. این روش سریع‌تر، ارزان‌تر و از بسیاری جهات کارآمدتر از بانکداری سنتی بود.

هنگامی که شرکت‌ها شروع به نگهداری و استفاده از استیبل کوین‌ها روی زنجیره می‌کنند، تنها چند قدم کوچک با درگیری عمیق‌تر با ارزهای دیجیتال فاصله دارند. ابتدا ممکن است چند فروشنده را با USDC پرداخت کنند، سپس به تدریج تیم‌های خود را نیز به این روش پرداخت کنند و در نهایت، ممکن است از سرمایه درون زنجیره‌ای برای تعامل با وب۳ و برنامه‌های بومی کریپتو استفاده کنند – برای مثال، با استفاده از یک توکن پروتکل یا ساخت NFT. هنگامی که خزانه یک شرکت روی زنجیره قرار می‌گیرد، همه چیز آسان‌تر می‌شود و زمینه برای کاوش اکوسیستم گسترده‌تر کریپتو فراهم می‌گردد. این نوع فعالیت نهادی – یعنی انتقال سرمایه واقعی روی زنجیره – از دیدگاه پپر، پایدارترین رشد بلندمدت را ایجاد می‌کند. برخلاف رونق ETFها که در آن نهادها قرار گرفتن در معرض کریپتو را خارج از زنجیره حفظ می‌کنند و باعث ناهماهنگی قیمت دارایی‌ها بین پنج توکن برتر و بقیه می‌شود، زمانی که سرمایه واقعاً روی زنجیره حرکت می‌کند، نقدینگی را افزایش می‌دهد، مشارکت بازار را تعمیق می‌بخشد و استفاده واقعی از اکوسیستم را هدایت می‌کند.

فراتر از ETFها: جذب سرمایه نهادی به شیوه واقعی

با وجود حدود ۱۵۰ ETF کریپتو که در حال حاضر در حال توسعه هستند، افزایش دسترسی از طریق ETFهای توکن‌های جایگزین (آلت کوین‌ها) می‌تواند تمرکز سرمایه را در تعداد معدودی از توکن‌ها کاهش دهد. اما پپر معتقد است که چیزی در این مدل گم شده است. ایده‌آل‌هایی مانند عدم تمرکز و مالکیت جامعه، اساس ورود او به کریپتو در سال ۲۰۱۳ بود. قابلیت نوشتن یک قرارداد هوشمند، استقرار آن و اجرای دائمی آن، قدرتی بی‌نظیر است. اگر هر دارایی کریپتو در بازار سهام از طریق ETFها منعکس شود، ممکن است دسترسی را بهبود بخشد، اما آنچه این فضا را ذاتاً متفاوت می‌سازد، به تصویر نمی‌کشد.

سناریوی قانع‌کننده‌تر جایی است که سرمایه سنتی واقعاً به صورت درون زنجیره‌ای حرکت کند – از طریق استیبل کوین‌ها، RWAها و تعامل بومی با پروتکل‌ها – نه فقط قرار گرفتن در معرض از طریق زیرساخت‌های سنتی. اگرچه داشتن ETFهای بیشتر برای دارایی‌ها بهتر از هیچ است، اما نباید به همین نقطه بسنده کرد. انتقال سرمایه به صورت درون زنجیره‌ای است که مشارکت واقعی در اکوسیستم و نوآوری را آزاد می‌کند. این دیدگاه، بر اهمیت بنیادی فعالیت‌های درون زنجیره‌ای و ارتباط مستقیم سرمایه با برنامه‌های غیرمتمرکز تأکید دارد، و تفاوت اساسی بین صرفاً دسترسی به قیمت‌ها و مشارکت فعال در پتانسیل تحول‌آفرین کریپتو را برجسته می‌سازد.

روندهای آینده: از تجربه توسعه‌دهنده تا توکنومیکس

گفتگوی ویلیام پپر، هم‌بنیان‌گذار Syndicate، دربارهٔ وضعیت کنونی و آینده دیفای، چشم‌اندازهای مهمی را پیش رویمان قرار می‌دهد. با وجود دوران طلایی تمرکززدایی در دیفای طی سال‌های اخیر، چالش‌های فنی و موج فزاینده سرمایه نهادی، این اکوسیستم را به سمت مدل‌های نیمه‌متمرکز سوق داده است. این تنش میان تمرکززدایی و کارایی، یکی از پیچیده‌ترین مسائل در فضای کریپتو است که آیندهٔ این حوزه را رقم خواهد زد.

تجربه توسعه‌دهندگان در وب3: چالش‌ها و راهکارها

یکی از روندهای کمتر مورد توجه، اما حیاتی، تجربه توسعه‌دهندگان در ساخت برنامه‌های کاربردی وب3 است. بسیاری از افراد از سختی‌های ایجاد یک برنامه کریپتویی آگاه نیستند. حتی اقدامات به ظاهر ساده، مانند پذیرش پرداخت با Stripe و ضرب کردن یک NFT در پاسخ، شامل پیچیدگی‌های غیرمنتظره‌ای بین وب2 و وب3 است. نقاط ضعف بالقوه متعددی در این فرآیند وجود دارد که ساخت برنامه‌ها را دشوار می‌کند.

هدف اصلی باید حل این مشکل باشد: چگونه می‌توانیم به توسعه‌دهندگان اجازه دهیم برنامه‌های مورد نظر خود را بسازند، در حالی که پیچیدگی‌های مربوط به اعتبارسنج‌ها (validators)، انتقال پیام و مکانیزم‌های روی زنجیره (on-chain mechanics) را از آن‌ها دور کنیم؟ در حالت ایده‌آل، تیم‌های توسعه‌دهنده برنامه باید بتوانند فقط بر تجربه کاربری (UX) و منطق اصلی برنامه تمرکز کنند، در حالی که زیرساخت‌های کریپتویی در پشت صحنه توسط بلاکچین مدیریت می‌شود. این ساده‌سازی می‌تواند نوآوری و پذیرش را به‌طور چشمگیری تسریع بخشد.

بازی‌های بلاکچینی و اقتصاد درون‌بازی: پتانسیل‌های نادیده گرفته شده

روند دیگری که به نظر می‌رسد هنوز کمتر از ارزش واقعی خود مورد توجه قرار گرفته، بازی‌های روی زنجیره است. در سال ۲۰۲۱، روایت اصلی بر قابلیت حمل دارایی‌ها بین بازی‌ها متمرکز بود که به طور کامل محقق نشد. اما ایده اصلی هنوز ارزش زیادی دارد. وقتی قوانین صدور دارایی‌ها روی زنجیره کدگذاری می‌شوند، شفافیت و ماندگاری را به ارمغان می‌آورند. این را با بازی‌هایی مانند کانتر-استرایک مقایسه کنید که تغییر قوانین توسط شرکت Valve می‌تواند ارزش تعداد زیادی از آیتم‌های درون‌بازی را یک‌شبه از بین ببرد.

مردم همچنان میلیاردها دلار برای آیتم‌های درون‌بازی خرج می‌کنند که نشان‌دهنده یک صنعت عظیم است. به نظر می‌رسد بهتر است این دارایی‌ها توسط قراردادهای هوشمند (smart contracts) مدیریت شوند تا تصمیمات خودسرانه شرکت‌ها. حتی اگر رویای بازی‌های تعاملی به طور کامل محقق نشده باشد، نباید کل این دسته را نادیده بگیریم. هنوز یک فرصت واقعی برای کریپتو وجود دارد تا نحوه عملکرد اقتصاد بازی‌ها را بهبود بخشد و ارزش ماندگارتری برای بازیکنان ایجاد کند. دارایی‌های درون‌بازی، مانند کالاهای لوکس یا هنر، همیشه به عنوان نمادهای هویت، وضعیت یا وابستگی مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

توکنومیکس و مالکیت جامعه: تضمین پایداری و کاربرد واقعی

یکی از مسائل اساسی در اکوسیستم دیفای، تعریف دقیق جامعه و چگونگی ایجاد مالکیت واقعی برای آن است. در ساده‌ترین حالت، جامعه از دارندگان توکن تشکیل شده است. اما در حالت ایده‌آل، طراحی توکن باید کاربران و توسعه‌دهندگان را نیز به دارندگان توکن تبدیل کند. این هم‌سویی منافع، به معنای آن است که افرادی که از شبکه استفاده می‌کنند و روی آن می‌سازند نیز در موفقیت آن سهیم هستند. اتریوم یک نمونه خوب از این مدل است؛ کاربران برای کارمزد تراکنش‌ها (gas fees) به ETH نیاز دارند و توسعه‌دهندگان نیز برای استقرار قراردادها (contract deployments) ETH در خزانه خود نگهداری می‌کنند.

متاسفانه، بسیاری از توکن‌های امروزی از اصول بنیادین جدا شده‌اند. شاهد زنجیره‌هایی هستیم که ارزش رقیق‌شده کامل (FDV) چندین میلیارد دلاری دارند، در حالی که درآمد عملیاتی آن‌ها تنها چند هزار دلار است. این عدم ارتباط بین کاربرد واقعی شبکه و ارزش توکن باعث می‌شود که سفته‌بازی بر بحث‌ها مسلط شود و دارندگان توکن بیشتر شبیه سهامداران منفعل رفتار کنند تا ذی‌نفعان فعال. تا زمانی که این عدم هم‌سویی برطرف نشود، بازارهای کریپتو ممکن است رفتارهای غیرمنطقی از خود نشان دهند. طراحی توکن باید ارزش را با کاربرد واقعی هماهنگ کند تا تقاضا برای توکن تابعی از پذیرش حقیقی شبکه باشد.

نتیجه‌گیری و توصیه‌های نهایی برای آینده دیفای

در جمع‌بندی، آینده دیفای به شدت به توانایی ما در ایجاد تعادل بین مقیاس‌پذیری، تمرکززدایی واقعی و کارایی وابسته است. ورود سرمایه نهادی به اکوسیستم کریپتو، به ویژه از طریق استیبل‌کوین‌ها و دارایی‌های دنیای واقعی (RWAs)، پتانسیل بالایی برای رشد پایدار و عمیق‌تر شدن مشارکت در اکوسیستم دارد، به شرط آنکه این سرمایه واقعاً روی زنجیره منتقل شود. اما روند فعلی که سرمایه عمدتاً به چند دارایی محدود و از طریق محصولات خارج از زنجیره وارد می‌شود، می‌تواند به عدم تعادل و کاهش نقدینگی در بخش‌های دیگر اکوسیستم منجر شود.

توصیه می‌شود که توسعه‌دهندگان و پروژه‌ها بر بهبود تجربه توسعه‌دهنده، ایجاد توکنومیکس‌های قوی که کاربرد را با ارزش هم‌سو می‌کنند، و کشف پتانسیل‌های نادیده گرفته شده مانند بازی‌های روی زنجیره تمرکز کنند. با این رویکرد، دیفای می‌تواند از تبدیل شدن به نسخه‌ای دیگر از سیستم مالی سنتی اجتناب کند و به سمت مدلی واقعاً نوآورانه و غیرمتمرکز حرکت کند که در آن مالکیت جامعه و مشارکت فعال، ستون‌های اصلی رشد بلندمدت هستند. سرمایه‌گذاران نیز باید به جای تمرکز بر نوسانات کوتاه‌مدت، رویکرد نگهداری بلندمدت را در نظر بگیرند، زیرا تاریخچه بازار کریپتو نشان داده است که پاداش اصلی برای صبوری و اعتقاد به اصول اساسی آن است.

ملیکا اسماعیلی